السلام علیک یا شاه عبدالله بن محمد باقر علیهم سلام

معرفی روستا. اخبار . گویش محلی. خاطرات . شعر .......

السلام علیک یا شاه عبدالله بن محمد باقر علیهم سلام

معرفی روستا. اخبار . گویش محلی. خاطرات . شعر .......

یا ثامن الحجج. یاعلی بن موسی الرضا ع

         السلام علیک یا بن رسول الله . یا علی بن موسی الرضا  علیه السلام . یا حجه الله فی خلقه  یا وجیها "عندالله.اشفع لنا عندالله


اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند  جان به قربان تو اقا که تو حج فقرایی . نتیجه تصویری برای امام رضا

میلاد با سعادت شمس شموس و انیس نفوس. عالم ال محمدص حضرت علی بن موسی الرضا علیه الاف تحیته وثنا  برهمه محبان اهلبیت مبارک

از خداوند می خواهیم به حق این مولود شریف امورات مسلمین را اصلاح فرموده. و حوایج شرعی همه را فراهم  وبراورده بخیر نماید.

امام رضا ع مامور به حفظ اسلام در مقابل مکاتب فلسفی بودند:......

  برگرفته از سایت ولی عصر عجل:

امام رضا علیه السلام:

          اولین کارش این بود که به مسلمانان یاد بدهد که خدا جسم نیست، خدا مادی نیست، خدا وجود دارد، آن چیزهایی با چشم دیده نمی شود بسیار بسیار بیشتر از آن چیزهایی است که ما تصورش را کرده ایم، فراوانند چیزهایی که وجود دارند و دیدنی نیستند و قابل احساس و لمس نیستند. فرشتگان خدا همه مجرند و مادی نیستند، عرش و لوح قلم همه مجردند.این اولین مسئله ای که امام رضا علیه السلام در میان مسلمانان منتشر کرد و این سخن امام هشتم علیه السلام بود که هم به شیعه و هم به اهل سنت خداشناسی را یاد داد. که بدانیم خدایی را که می پرستیم رنگ و بوی ماده ندارد و خدا قابل لمس نیست.

آنطور نیست که برخی از سنی ها تصور می کردند خدا در آسمان عربستان است بخاطر اینکه پیغمبر هرگاه می خواست به خدا اشاره کند با انگشت به بالا اشاره می کرد پس معلوم می شود خدا در آسمان عربستان است. اینطور نیست، امام رضا علیه السلام بود که فرمود پیامبر که با انگشت به بالا اشاره می کرد از باب احترام بود، از باب احترام بود که سرمان را بالا می گیریم و می گوییم خدا بالا است و الا خدا همه جا هست و خدا از رگ گردن به همه نزدیک تر است.پس امام هشتم خدا شناسی و اعتقاد به خدا را به مردم شناساند.

دومین مسئله که امام رضا علیه السلام در پاسخ به سوالات فراوان تاکید می کرد مسئله قرآن بود. امام رضا علیه السلام به شیعیان یاد داد که بگویند قرآن حادث است اما قران مخلوق نیست.یعنی آن موقع که قرآن بر پیغمبر اکرم نازل می شد همان موقع خدای متعال این کلمات را گفته است و بر پیغمبر نازل شده است.، آنگونه که در شب قدر کل قرآن یکجا نازل شد، هیچ اشکالی ندارد که همین کتاب در بیست وسه سال یا کمتر و یا بیشتر نازل شود.

در مورد سیاست امین، مامون و هارون الرشید که علما را متوجه بحث های غیر ضروری می کردند، امام هشتم گاهی لباس غیر مسلمانی می پوشید و می رفت در جمع یهودیان و مسیحیان و با آنها بحث می کرد و اسقف ها و کشیش ها می آمدند خدمت امام هشتم علیه السلام و امام هشتم علیه السلام از کتابهای خود مسیحیان و یهودیان بر علیه خودشان دلیل می آورد و اثبات حقانیت دین می کرد، یعنی امام رضا علیه السلام می خواست بگوید که ضرورت اول ما نیست که روی واژه شتر یا جمل بنشینیم و بحث کنیم که ریشه اش چه بوده، اما این ضرورت ماست که بگوییم ادیان دیگر چه می گویند و دین مقدس اسلام چه می گوید. نظر یهودی و مسیحی درباره انسان چیست و نظر قرآن و کلام پیغمبر اکرم دراین باره چیست؟ نگاه یهودی و مسیحی به زن چیست و چقدر زن را تحقیر می کنند و نگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام به خانواده و همسر چگونه است. یعنی امام هشتم علیه السلام علما و دانشمندان را متوجه می کرد که سراغ چه مسائلی بروند و چه مسائلی را باید ندیده گرفت و پشت سر انداخت.

در خصوص مسئله بی بند و باری و تهاجم فرهنگی و فحشا و منکرات، امام هشتم علیه السلام به کنیزانی که می رفتند در مجلس امین و موسیقی و لهو و لعب اجرا می کردند فرمود: اگر سیدی بخاطر آنکه تصور کند از انسان دیگری بالاتر است به زمین خورده است اگر من که امامم تصور کنم بخاطر اینکه امام هستم بر شما برتری دارم دیگر امام نخواهم بود، تنها و تنها ملاک برتری هر انسانی نسبت به انسان دیگر عمل صالح است. این سخن چنان در آن افراد اثر گذاشت که به سجده افتاده و توبه کردند.


بخشی از کرامات امام هشتم ع:

قافله ای از خراسان به طرف کرمان حرکت می‌کرد . در بین راه ، دزدان بر اهالی کاروان حمله

کردند و مردی را که گمان می‌کردند ثروتمند است گرفتند و روزهای زیادی او را در میان برف

حبس کردند ، دهانش را پر از برف کردند تا مجبور شود جای پول های خود را بگوید.

سرانجام زن یکی از دزدان بر این مرد ترحم کرد و او را آزاد ساخت . مرد فرار کرد ولی در اثر

شکنجه ، دهان و زبانش به‌شدت آسیب دیده بود ، به‌طوری که دیگر قادر به سخن گفتن نبود.

شبی در خواب دید که مردی می گوید حضرت رضا (ع) وارد خراسان شده ، نزد او برو و دوای

درد خود را بخواه . او هم در خواب نزد امام رفت و امام به او فرمود : زیره و سیسنبر و نمک را

بکوب و در دهان خود نگاه دار ، خوب می شوی . مرد از خواب بیدار شد ولی به خواب خود

اعتنائی نکرد ، و سرانجام خود را به نیشابور رساند . به او گفتند امام از نیشابور رفته و اکنون

به رباط سعد رسیده است .

مرد به رباط سعد رفت و خدمت امام رسید ، با سختی فراوان جریان دزدان را تعریف کرد و از

امام خواست او را شفا ببخشد .

امام بلافاصله فرمود : برو همان دستوری را که در خواب به تو دادم ، عمل کن ...

مرد به دستور امام عمل کرد و خوب شد .

منابع :

بحارالانوار ، ج ۴۹ ، ص۱۲۴

شب جمعه 23 رجب 1337 زائرى از نواحى سلطان آباد عراق بنام شکرالله فرمود :

چون فهمیدم جماعتى از اهل سلطان آباد (که این زمان آنجا را اراک مى گویند) قصد زیارت

امام هشتم على ابن موسى الرضا (ع ) را دارند من نیز اراده تشرف به دربار آن بزرگوار نموده

و عازم شدم و با ایشان پیاده رو به راه نهادم و چون لال بودم باشاره بین راه مقاصد خود را به

همراهان مى فهمانیدم تا شب چهارشنبه 21 رجب وارد ارض اقدس شده و به حرم مطهر

مشرف گردیدم .

چون شب جمعه رسید من بى خبر از همراهان بقصد بیتوته در حرم شریف ماندم و پیش روى

مبارک امام (ع ) گردن خود را بآنچه بکمرم بسته بودم بضریح بستم و با اشاره عرض کردم اى

امام غریب زبان مرا باز و گوشم را شنوا فرما سپس گریه زیادى کردم و سرم را بضریح مقدس

گذاشته خوابم ربود .

خیلى نگذشت کسى انگشت سبابه به پیشانى من گذارد و سرم را از ضریح بلند نمود . نگاه

کردم سید بزرگوارى را دیدم با قامتى معتدل و روئى نورانى و محاسنى مُدوّر و بر سر مبارکش

عمامه سبزى بود و تحت الحنک انداخته و بر کمر شال سبزى داشت پس با تمام انگشتان خود

بر پهلوى من زد و فرمود شکرالله برخیز خواستم برخیزم با خود گفتم اول باید گره هاى شال

گردنم را باز کنم آنگاه برخیزم چون نگاه کردم دیدم تمام گره ها باز شده است .

چون برخواستم و متوجه آن حضرت شدم دیگر آن بزرگوار را ندیدم لکن صداى سینه زدن و

نوحه زائرین را در حرم مطهر مى شنیدم . آنوقت دانستم که امام رضا (ع ) به من شفا

مرحمت فرموده است .


نوشته شده در  پنجشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۰ساعت 13:45  توسط امیر حسن 


مرد کرد زبانی سی و پنج ساله به نام غلامحسین که بر اثر سقوط از کمر فلج شده بود و با چوب زیر بغل راه می رفت راهی مشهدالرضا می شود.با چوبی که زیر بغلش بود خود را به کنار سقا خانه اسماعیل طلایی می رساند.یکی از خدام را می بیند غلامحسین فکر می کند که امام رضا(ع)در یکی از این اتاقهاست که باید نزد او برود...با همان لهجه ی کردی به خادم می گوید آقا کجاست؟ خادم به حالت شوخی به گلدسته اشاره میکند و می گوید از این پله ها که بالا بروی آقا بالاست...

غلامحسین به طرف گلدسته می رود و با زحمت زیاد از پله ی اول و دوم بالا می رود همین که می خواهد با همان تلاش از پله ی سوم بالا رود از بالای گلدسته صدایی می شنود که غلامحسین بالا نیا! برای تو زحمت دارد من خودم پایین می آیم!می بیند که قطعه ای از نور پایین می آید.خوشحال شده سلام می کند.امام می فرماید:چه کار داری؟غلامحسین می گوید:شش ماه است که از کار افتاده ام حالا آمده ام تا مرا خوب کنی.آقا دستی به کمرش می کشد و در همان حال چوبها از زیر بغلش        می افتد و آسوده روی پاهای خود می ایستد و کمرش راست شده و احساس درد نمی کند...حضرت چوبها را از زمین بر می دارد و به او می دهد و می فرماید هر چه دیدی برای آن خادم نقل کن.!

حضرت امام رضا علیه السلام پس از اقامت چند روزه خود در نیشابور، به

طرف طوس حرکت کرد. در نزدیکی‌های ده سرخ، برای خواندن نماز ظهر از

کجاوه پیاده شد و فرمود آب بیاورند. خدمتکاران گفتند آب همراه نداریم.

امام با دست مبارکش کمی از خاک زمین را کنار زد و ناگاه چشمه ای پدیدار

شد. آن‌گاه خود و همه همراهیانش از آن چشمه وضو گرفتند و از آن سیراب

شدند.

آن چشمه تا سالیان دراز باقی ماند.


 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.